پانزدهمین قسمت مترونوم به ترانه شرقی غمگین اختصاص دارد.ترانهای که فریدون فرخزاد در سال ۱۳۴۸ آن را بر اساس ملودی یک ترانه یونانی و با شعری از ایرج جنتی عطایی اجرا کرد
همچنین گفتگویی داریم با حسین منصوری پسرخوانده فروغفرخزاد که در سال۱۳۹۲ این ترانه را به همراه گروه ایندو بازخوانی کرد
- شرقی غمگین مترونوم 43:24
متن اپیزود پانزدهم مترونوم، ای شرقی غمگین
داستان این بار به حدود سال ۱۳۴۶ برمیگردد وقتی فریدون فرخزاد دومین پسر سرهنگ محمد فرخزاد و خانم توران وزیری تبار که مثل دو خواهر دیگرش یعنی پوران و فروغ دستی در شعر و ادبیات داشت بعد از اخذ مدرک دکترا در رشته علوم سیاسی از دانشگاه مونیخ به ایران برمیگردد. گفته میشود دلیل برگشتن فریدون به ایران یکی به خاطر مرگ خواهرش یعنی فروغ فرخزاد در تصادف ماشین در سال ۱۳۴۵ بود و دلیل دیگر، جدا شدن او از همسر آلمانیلهستانی اصلش آنیا بوچووسکی بود.
در ابتدا بهواسطه مدرک دکترا سیاسی خودش به دنبال تدریس در دانشگاههای ایران بود ولی به گفته فرج سرکوهی به خاطر اینکه تز دکترا او درباره عقاید مارکس و تأثیر آن بر روی کلیسا و حکومت آلمان شرقی بود و شایعاتی از او مبنی برداشتن عقاید چپی رواج داشت با این درخواست او مخالفت شد او در این مورد میگوید «چون پایاننامهام راجع به مارکس و مسائل سوسیالیستی بود در هیچ جا به کارم نگرفتند و من مدت یک سال بدون کوچکترین حقوحقوق گرسنه و درمانده در وطن آواره بودم.»
اما فریدون فرخزاد راه دیگری را انتخاب کرد. او که تجربه کار در رادیوتلویزیون آلمان داشت بهواسطه این تجربه و ابتدا از طریق خواهرش پوران فرخزاد به رادیو رفت و کمی بعدتر با رضا قطبی رئیس سازمان رادیوتلویزیون ملاقات کرد و او را قانع کرد تا شو تلویزیونی خودش رو راه بیاندازد. شو تلویزیونی میخک نقرهای را در تلویزیون ایران از سال ۱۳۴۷ شروع شد و به مدت ۹۲ قسمت اجرا شد. این شو به یکی از پربینندهترین و جذابترین برنامههای تلویزیونی آن روزگار بدل شد و محلی شد برای معرفی و تشویق خوانندگان و موزیسینهای نسل جوان. فریدون فرخزاد بهزودی به مشهورترین شومن ایران بدل شد. کاری که در آن روزگار به مذاق روشنفکران بهویژه روشنفکران معترض و چپگرا خوش نمیآمد ولی این کاری بود که فریدون آن رو دوست داشت و در اون پیشرفت کرد.
در هر قسمت میخک نقرهای فریدون فرخزاد ترانهٔ میخواند. این ترانهها با توجه به شناخت فرخزاد از موسیقی غرب، تم شانسانها و ترانههای پاپ غربی داشت و معمولاً ملودی یک ترانه مشهور بود. ازجمله ترانه آشیانه که بر اساس ملودی مشهور یک فیلم سینمایی موزیکال که در آن روزها همهگیر شده بود ساخته شد. در سال ۱۹۷۱ فیلم سینمایی «ویلنزن روی بام» با کارگردانی نورمن جویسون و آهنگسازی جان ویلیامز به سینماها آمد. این فیلم موزیکال بر اساس داستانی ازشولوم علیخوم نویسنده یهودی روس بود (در پرانتز اینکه شلوم علیخم همون سلامعلیکم خودمونه منتها در زبان عبری که شلوم رابینویچ نویسنده داستان بهعنوان نام مستعار انتخاب کرده بود.) ویلنزن روی بام بعدها تحت نمایشی با همین نام در برادوی به صحنه رفت. جری باک موسیقی آن را با اشعاری سروده شلدون هارنیک برای نمایش نوشت و در نسخه سینمایی جان ویلیامز افسانهای موسیقی فیلم را بر اساس کارهای باک و هارنیک ساخت. فیلم، آن سال در هشت رشته نامزد جایزه اسکار شد که در سه رشته ازجمله همین موسیقی برنده اسکار شد. فیلم در ایران هم با دوبله فارسی به نمایش درآمد و استقبال زیادی از آن شد
اما ترانه مشهور دیگر فرخزاد یعنی ترانه شرقی غمگین به اوایل زمان ساخت میخک نقرهای یعنی حدود سالهای ۱۳۴۸ برمیگردد.
همانطور که گفتم فرخزاد به موسیقی و ملودیهایی با تم غربی علاقهمند بود. یکی از این ترانهها مشهور و همهگیر آن سالها ترانهای یونانی بود با عنوان «ورچی پالی اوپوپسه» یا «امشب دوباره باران میبارد» به آهنگسازی میمیس پله زاس آهنگساز شناختهشده یونان و خوانندگی یانیس پولوپولوس که گویا آن را در سال ۱۹۶۶ اجرا و منتشر کرده بودند.
«امشب بازهم باران میبارد بر خانههای محقر کوچک، هرچند اینجا در گوشه دنج تو گرم است. تو عشق قدیمیات را فراموش کردهای. امروز بازهم در محله کوچک باران میبارد. یک نفر از جلوی خانهات عبور میکند. در گوشهای میایستد و گریه میکند. سینه او از آتش عشق میسوزد و سردی بر لبانش نشسته.»
جا دارد اینجا تشکر ویژهای کنم از آقای هومن خلعتبری عزیز و خانم صنم حقیقی از پادکست خوب چکش که پیدا کردن و معرفی نسخه یونانی این ترانه بدون کمک و مشورتشان ممکن نبود.
فریدون فرخزاد آن موقع سرودن ترانه و شعر گذاری بر آهنگ را به دانشجوی جوان ۲۳ سالهای سپرد که بهتازگی تحصیل در رشته تیاتر در مدرسه هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران را شروع کرده بود، او ظرف چند سال در شمار بزرگترین ترانهسرایان معاصر ایران درآمد. ایرج جنتی عطایی
سالها گذشت. بعد از انقلاب ۵۷ و برای مدتی کوتاه فرخزاد به زندان رفت و سپس از ایران خارج شد، ابتدا به لسآنجلس رفت و چون فضای آنجا رو دوست نداشت بعدتر به آلمان برگشت. طی این مدت دو کتاب شعر چاپ کرد کنسرتهای و برنامههای مختلف رادیویی و تلویزیونی اجرا کرد و به گفته پوران فرخزاد در زمان جنگ ایران و عراق چند باری به عراق رفت تا به نوجوانان اسیرشده ایرانی در جنگ کمک کند.
فریدون فرخزاد سرانجام در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ در آپارتمانش در شهر بن آلمانی به طرز بسیار فجیعی با چاقو به قتل رسید. قتلی که دلایل و جزییات آن تا امروز مخفی مانده.
در اینجا باید پرانتز باز کنم و داستان دیگری تعریف کنم. فروغ فرخزاد خواهر شاعر و شهیرِ فریدون فرخزاد در پاییز سال ۱۳۴۱ خورشیدی برای ساخت یک فیلم مستند به سفارش انجمن کمک به جذامیان و به تهیهکنندگی ابراهیم گلستان به جذامخانه بابا باغی در تبریز رفت و او طی ۱۲ روز در آنجا یکی از مشهورترین فیلمهای مستند تاریخ سینمای ایران، یعنی فیلم «این خانه سیاه است» را ساخت. فیلمی که به گفته پرویز جاهد در نظرسنجی مجله سایتاند ساند در سال ۲۰۱۴ از ۳۴۰ منتقد سینمایی جایگاه نوزدهم را در میان بهترین فیلمهای مستند تاریخ سینما پیدا کرد. فروغ در زمان ساخت این فیلم پسربچه شش سالهای به نام حسین را در جذامخانه میبیند و به او علاقهمند میشود و با صحبت با والدین حسین او را به عنوان فرزندخوانده میپذیرد و با خود به تهران میآورد. نام حسین منصوری که درصحنه کلاس درس فیلم این خانه سیاه است هم حضور دارد پسازآن با نام فروغ گره میخورد.
حسین منصوری بعدها برای تحصیل به اروپا میرود. والان سالهاست که مقیم آلمان است.
اما خوشبختانه موفق شدم خود آقای منصوری را پیدا کنم. بقیه داستان را از زبان خود آقای حسین منصوری بشنوید.
در تاریخ آگوست ۲۰۱۳ اجرای جدیدی از ترانه شرقی غمگین از حسین منصوری و گروه ایندو متشکل از شادی یوسفیان و اردلان پایوار در فضای مجازی پخش شد. حسین منصوری درواقع با اجرای این ترانه به دایی فری، آنطور که فریدون فرخزاد را صدا میزد، ادای دین و احترام کرده بود.
در این اجرا علاوه بر شادی یوسفیان که با حسین منصوری آواز خوانده. اردلان پایوار عهدهدار نواختن پیانو و تنظیم ترانه بود و تارا کمانگر ویلن نواخته و یحیی الخنسا نواختن درام را عهدهدار بود.
در سال ۲۰۱۲ هم هانی نیرو که ترانههای قدیمی را به سبک خودش و با ریتم آرامتر بازخوانی میکند این ترانه را اجرا کرد.
همچنین گروه مادرفادرز هم بعدتر این ترانه را به سبک پانک راک اجرا کرده و یا خوانندههای دیگر مثل علی پژمان و یا این شرقی غمگین که در ساندکلاد پیداکردم و اسم صاحب اکانت جیمی سندمن بوده.
این بود پانزدهمین قسمت پادکست مترونوم برای نوشتن این قسمت از مقاله «فریدون فرخزاد ترکیبی از تناقضهای پیچیده» نوشته فرج سرکوهی، «گزارش بزرگداشت فریدون فرخزاد نامیترین شومن ایران از وبسایت دویچه وله فارسی»، «مقاله خانه سیاه است، قبل و بعد مرگ فروغ فرخزاد» از پرویز جاهد و ویکیپدیا و سایر منابع آنلاین استفاده شده.
جا دارد که تشکر مجددی کنم از آقای حسین منصوری بابت مصاحبه و وقتیکه به من دادند و البته تشکر ویژه اردلان و شادی عزیز بابت مجیت و لطف همیشگیشان.
و دستآخر بازهم از آقای هومن خلعتبری و خانم صنم حقیقی بابت کمکهاشون ممنون و سپاسگزارم.
مثل همیشه پوستر این قسمت کاری است از حمید پارساییان و موسیقی مترونوم کاری است از رضا روحانی که مثل همیشه زحمت لول کردن صدا رو هم برعهده داشته.
این قسمت رو ابتدا تقدیم میکنم به یاد و خاطره فریدون فرخزاد. هنرمندی که تا آخرین لحظه عمر از زدن حرف حق و ابراز عقیدهاش نترسید و جانش را هم بر سر آن گذاشت و در حافظه جمعی ایرانیها ماندگار شد و در رتبه دوم به همه شما شرقیهای غمگین در سراسر دنیا. به همه ما که مدتیِ است حال همگیمان بده و آوار مصیبت و ناراحتی پشتهم به سرمان تلنبار شده و حتی فرصت سوگواری نداریم برای اینهمه عزا و ماتم.
به امید فرداها بهتر و به امید اینکه خورشیدمان نمیره.
روز و روزگار تون خوش
بسیار عالی بود و سپاس فراوان از شما عزیزان، وقتی این پادکست رو کاملا اتفاقی امروز عصر پیدا کردم خیلی دلم گرفته بود و وقتی بهش گوش دادم و من رو به گذشته خودم برگرداند اکنون احساس بسیار خوبی رو تجربه کردم شاید همراه با چند قطره اشک پر احساس، احساسی که مدتی بود از آن دور شده بودم، ممنونم و همچنان سپاسگذار، بهروز هستم یه شرقی غمگین 42 ساله از کرج.( روان فریدون فرخزاد همیشه شاد)
براتون روزگار قشنگتر و ایام خوشتری آرزو میکنیم ، سپاس از لطفتون