در قسمت چهاردهم پادکست مترونوم به یکی از مشهورترین تصنیفهای عارف قزوینی یعنی تصنیف «هنگام می » یا نام مشهورتر آن «ازخون جوانان وطن لاله دمیده»میپردازیم که عارف قزوینی بمناسبت افتتاح مجلس دوم مشروطه پس از استبداد صغیر آن را تصنیف کرده و همچنان اجراهای گوناگون آن طی دوره های مختلف از انقلاب ۵۷ تا الان را دوره میکنیم
- از خون جوانان وطن لاله دمیده مترونوم
متن اپیزود چهاردهم مترونوم، از خون جوانان وطن لاله دمیده
تصنیفهایی با مضمون سیاسی عمری به قدمت خود تصنیفسازی در ایران دارد. یکی از قدیمیترین تصنیفهای بهجامانده تا امروز تصنیفی است در وصف روزگار لطفعلیخان زند آخرین بازمانده سلسله زند که به طرز فجیعی توسط آغامحمدخان قاجار به قتل رسید و چند بیتی از آن تا روزگار ما بهجامانده،
«لطفعلیخان مرد رشید، هرکس آهی کشید، مادر خواهر جامعه درید، لطفعلیخان بختش خوابید. بازهم صدای نی میاد آواز پیدرپی میاد.»
اما بدون شک کسی که هنر تصنیفسازی را در ایران به اوج رسانید کسی نبود جز میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی، قبل از عارف بهغیراز چند تصنیف بهجا مانده از میرزاعلیاکبرخان شیدا کار درخور توجهی در این مورد دیده نمیشه. عارف علاوه بر شاعری، موسیقیدان بود و این احاطه او به موسیقی و ادبیات امتیاز بزرگی بود که بسیاری آن را نداشتند. او تصنیف را از حالت شعرهای بیمایه و کوچهبازاری تبدیل به هنری فاخر و ملی کرد. یحیی آرین پور در جلد دوم کتاب از صبا تا نیما درباره عارف اینطور میگه: تصنیفهای عارف بسیار ساده و حتی از غزلهای او هم سادهتر است. این تصنیفها مانند غزلها و اشعار دیگر عارف هرکدام در تاریخ معین و در مقامی معین سروده شده و گوینده از هرکدام منظور سیاسی و اجتماعی داشته است.»
خود عارف هم در این مورد میگوید: «نهتنها فراموشم نخواهد شد بلکه معاصرین دوره انقلاب نیز هیچوقت از خاطر دور نخواهند کرد که من وقتی شروع به تصنیف ساختن و سرودهای ملی وطنی کردم، مردم خیال میکردند که باید تصنیف برای فاحشههای دربار یا ببری خان، گربه شاه شهید گفته شود. اگر من هیچ خدمتی دیگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم، وقتی تصنیف وطنی ساختهام که ایرانی از هر دههزار نفر، یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چی»
اما برای تعریف این قسمت کمی عقبتر میرویم. داستان از ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی شروع میشود. وقتیکه مظفرالدینشاه قاجار بالاخره تسلیم خواسته مشروطه خواهان میشه و فرمان مشروطیت را امضا می کنه. ایرانیها که رفتهرفته از اواخر دوران ناصرالدینشاه بهواسطه روزنامه و کتاب و سفرهای خارج از کشور با مفاهیمی چون دموکراسی و قانون و عدالت آشنا میشوند درصدد کنترل سلطنت مطلقه و بیقانون میشوند. حکومتی که مردم در آن رعیت بودند و شاه که ظلالله و سایه خدا بر زمین بود، صاحب جان و مال این مردم. این جنبش آزادیخواهی بیشتر از صد و سیزده سال پیش، قبل از انقلاب مشابه در روسیه و قبل به وجود آمدن بسیاری از کشورها کنونی در خاورمیانه شروع شد.
مظفرالدینشاه مردی سادهدل و دلرحم بود او سرانجام با مشروطیت موافقت کرد و به علت مریض احوالی مدتی بعد در ۱۲ دی ۱۲۸۵ چهار روز بعد امضای اولین قانون اساسی مشروطه درگذشت.
پسر او محمدعلی شاه با مشروطه و مجلس میانهای نداشت، گفته میشود یکی از اصلیترین علتهای این مخالفت تعلیمات معلم روسی او یعنی سرگیی مارکویچ شاپشال بود، محمدعلی شاه پس از به قدرت رسیدن هیچکدام از نمایندگان مجلس اول را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد و در اولین فرصت با کمک کلنل ولادیمیر لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق مجلس را به توپ بست و بسیاری از آزادیخواهان رو در همین دوران کشت.
هرچند این دوره این دیکتاتوری کوتاه بود و استبداد صغیر نام گرفت.
پس از ماجراهای بسیار و کشته شدن بسیاری از آزادیخواهان سرانجام نیروهای بختیاری به فرماندهی سردار اسعد بختیاری و نیروهای گیلانی به فرماندهی سپهدار تنکابنی به تهران رسیدند و در منطقه بادامک شهرستان شهریار اردو زدند و در روز ۲۴ تیرماه ۱۲۸۸ نیروهای دولتی قزاق را شکست دادند و از دروازه یوسفآباد وارد تهران شده و از خیابان شاهآباد یا جمهوری امروز به بهارستان رسیدند و تهران فتح شد. فردای آن روز محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده و پسر ۱۲ ساله او احمدشاه به سلطنت رسید. دیدن این اوضاع و کشته شدن مجاهدین و آزادی خواهان به هنگام فتح تهران عارف را بهشدت متأثر کرد و بهانهای شد برای سرودن یکی از مشهورترین سرودههای او یعنی تصنیف از خون جوانان وطن.
این تصنیف هفتمین تصنیف عارف در کتاب اوست. خود عارف درباره اون اینطور نوشته «این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در طهران ساخته شده، بهواسطه عشقی که حیدرخان عمواغلی بدان داشت میل دارم این تصنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد»
آشنایی عارف قزوینی با حیدرخان عمواغلی و افکار آزادیخواهانه او باعث شد که عارف این تصنیف را به اون تقدیم کند
تصنیف اصلی شش بند دارد. که معمولاً همان دو بند اول تصنیف بیشتر اجرا میشود.
بند اول تصنیف مژده رسیدن بهار پایان زمستان و سیاهی رو در ایران میدهد و در بند دوم که بهنوعی مشهورترین مصراع این سروده هم هست از کشتگان راه وطن صحبت میکند. تشبیه خون شهیدان به لاله چندین استعاره دارد، یکی قرمزی گل لاله که یادآور رنگ خون است و دیگری استعاره رویش از مرگ که یکی از قدیمیترین اسطورههای بشری است و به آیینهای باروری بازمیگردد، دانه مردهای که در دل خاک زنده میشود و حیات مجدد پیدا میکند و میروید. معروفترین داستان این اسطوره داستان مرگ سیاوش است که در بسیاری از جاها ازجمله شاهنامه آمده و داستان رویش گیاه در محل خون سیاوش:
«یکی تشت بنهاد زرین برش،/ به خنجر جدا کرد از تن سرش،
کجا آنکه فرموده بد تشت خون،/ گروی زره برد و کردش نگون،
به ساعت گیاهی از آن خون برست،/ بهجز ایزد که داند که آن چون برست»
افسانه دیگری هم در مورد گل لاله واژگون وجود دارد که گاهی گل اشک سیاوش هم نامیده می شه. میگویند این گل شاهد سربریدن سیاوش بوده و از این غم سربهزیر افکنده و اشک ریخته:
«چون سرو سیاوش نگونسار دید،/ سراپرده دشت خونسار دید
بیفکند سر را ز اندوه نگون، بشد زان سپس لاله واژگون»
متأسفانه اجرایی از این ترانه با صدای عارف قزوینی در دست نیست. گفته میشود او با سهتار خود این تصنیف را اجرا میکرده و عدم آشنایی عارف با نت موسیقی و ثبت نشدن ترانه باعث شده موسیقیدانان بعد از او صرفاً بر اساس روایات و خاطره کسانی که این تصنیف را شنیده بود آن را بازخوانی کنند.
پنج سال پس از فتح تهران به دست مجاهدین مشروطه، در سال ۱۲۹۳ عبداللهخان دوامی به همراه درویش خان، ابوالحسن اقبال آذر، حسین طاهرزاده و باقرخان رامشگر برای ضبط موسیقی بر روی صفحه به تفلیس گرجستان میروند و چندین صفحه در آنجا ضبط میکنند. اگر فیلم دلشدگان ساخته علی حاتمی رو دیده باشید داستان اون فیلم با الهام از ماجرای همین سفر ساخته شده.
متأسفانه تعداد زیادی از این صفحهها با شروع جنگ جهانی اول و حوادث ناشی از اون از بین رفت و به ایران نرسید. بااینوجود اجرای تصنیف هنگام می عارف با صدای عبداللهخان دوامی ۲۳ ساله و تار درویشخان از این ماجرا جان سالم به در برد و بهاحتمال بسیار زیاد قدیمیترین اجرای این تصنیف است. تصنیف هنگام می اجرای تفلیس متعلق به ۱۰۵ سال پیش.
حدود پنجاه سال از این ماجرا میگذرد، در سال ۱۳۴۰ روحالله خالقی این تصنیف را برای ارکستر بزرگ و با توجه به نقل و گفتههای بهجامانده از اجرای عارف قزوینی تنظیم میکند و تصنیف با صدای خانم بهاره غلامحسینی مشهور به الهه اجرا میشه. الهه از شاگردان عبداللهخان دوامی و بنان بود و بهتازگی همکاری خود را با برنامه گلها شروع کرده بود و به خاطر صدای شفاف و قوی خود موردتوجه داود پیرنیا مدیر برنامه گلها قرار گرفته بود.
پیرنیا از سال ۱۳۳۵ برنامه گلها را در رادیو شروع کرده بود و این برنامه طی سالها مدیریت او به بلوغ و تکامل کمنظیری رسید. تصنیف از خون جوانان وطن در برنامه گلهای رنگارنگ شماره ۲۴۶ از رادیو پخش شد. برنامهای که اکبر گلپایگانی آواز خوانده و رحمتالله بدیعی با ویلن او را همراهی میکند.
داود پیرنیا در سال ۱۳۴۴ و بعد از نزدیک ده سال از مدیریت برنامه گلها به علت بیماری قلبی و ناخشنودی از مدیران تازه رادیو کنارهگیری کرد. او از ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۴ مدیر برنامه گلها بود. ده سال پرثمری که طی آن بیشتر از ۱۴۰۰ برنامه گلها در رادیو ایران تولید و پخش شد. بعد از پیرنیا رهی معیری و محمد نقیبی دو سه سالی سرپرست برنامه گلها بودند که موفقیت چندانی نداشتند تا سال ۱۳۵۱ که با انتخاب هوشنگ ابتهاج یا ه الف سایه به سرپرستی برنامهها جان تازهای به تولیدات موسیقیایی رادیو دمیده شد.
ابتهاج برنامه گلهای تازه را به راه انداخت و پای چهرههای جوانی چون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و شهرام ناظری را به رادیو باز کرد.
در حدود همین ایام یعنی در سال ۱۳۵۱ محمدرضا لطفی تارنواز جوان و خبره گروهی به نام شیدا به راه میاندازد که از سال ۱۳۵۳ در رادیو هم به اجرا میپردازند. گروه شیدا که به احترام میرزاعلیاکبرخان شیدا این نام را بر خود گذاشته بودند به اجرای آثار قدما مانند شیدا و عارف و درویشخان میپردازند. گروه شیدا در اواخر سال ۱۳۵۱ تصنیف از خون جوانان وطن را با صدای محمدرضا شجریان و با سرپرستی و تنظیم محمدرضا لطفی اجرا میکنند که بهنوعی معروفترین اجرای این تصنیف است. به قسمتی از برنامه ۴۴ گلچین هفته رادیو در سال ۱۳۵۵ گوش کنید که برای بزرگداشت عارف قزوینی ساخته شده.
در حدود سال ۱۳۵۶ نیز خوانندهای به نام سیما مافیها در آلبومی از تصنیفهای علیاکبر شیدا و عارف و با تنظیم اسماعیل واثقی این تصنیف را اجرا کرد.
در تابستان ۱۳۵۷ گروه شیدا پس از اجراهای موفق در داخل ایران حاضر میشدند که برای کنسرت به اتحاد شوروی بروند. اما دو اتفاق هولناک طی اون روزها همهچیز را به هم میریزد. در روز ۲۸ مرداد در سینما رکس شهر آبادان بیش از ۴۰۰ نفر در آتشسوزی عمدی سالن سینما جان خود را از دست میدهند و کمی بعدتر در روز جمعه ۱۷ شهریور نیروهای نظامی مخالفان و تظاهرکنندگانی که علیرغم اعلام حکومتنظامی به خیابانها آمده بودند به گلوله میبندند و باعث مرگ بیشتر از ۸۰ نفر میشوند.
کشته شدن تظاهرکنندگان باعث میشود موسیقیدانان گروه عارف و شیدا و هوشنگ ابتهاج بهصورت دستهجمعی تصمیم به استعفا بگیرند. نامه استعفا با دستخط محمدرضا شجریان نوشته شده و به رضا قطبی رئیس سازمان رادیوتلویزیون فرستاده میشود. متن نامه ازاینقرار بود:
«جناب آقای قطبی، سازمان رادیوتلویزیون ایران، وقایع ناگوار اخیر و واقعه اسفبار و دلخراش در آتش سوختن بیش از چهارصد نفر در آبادان به دست آتشافروزان و همچنین کشتار مستمر که در سراسر ایران همه را عزادار ساخته است، دلودماغی برای ما نگذاشته که بتوانیم کنسرتی برگزار کنیم. جز نالهای زار چه آرد هوای نای و باوجوداینکه اعتقاد راسخ داریم که روابط فرهنگی و دیدبازدیدهای هنری و علمی و ورزشی میتواند وسیله مؤثری در برقراری صلح و دوستی بین ملتها باشد و بااینکه از کشور بزرگ و همسایه و دوست ایران و آشنایی یا سنتها و فرهنگهای ملل اتحاد شوروی و بهرهگیری از فرهنگ و تجربیات هنری آنان بسیار ذیقیمت و مغتنم است ولی مردم اتحاد جماهیر شوروی انتظار ندارند و نباید هم داشته باشند که گروهی از ایران ماتمزده برای اجرای کنسرت راهی آن دیار شوند، چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار
امیدواریم که هرچه زودتر غمها و غصهها جای خود را به آرامش توأم با سعادت بدهد تا بتوانیم با دلی خوش و صورتی خندان کنسرتهای فراوانی برای مردم دوست و همسایه خود تقدیم داریم. خواهشمند است ترتیبی اتخاذ فرمایید که مضمون این نامه در معرض افکار عمومی قرار بگیرد. امضا هوشنگ ابتهاج، محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی سرپرست گروه شیدا.»
کنسرتهای گروه شیدا در شوروی علیرغم تهدیدهای ساواک لغو میشود. با به هم پیوستن گروه عارف و شیدا وعده دیگر از موسیقیدانان، کانون چاوش پا میگیرد که به طرز مخفیانه به تولید و ضبط موسیقی در زیرزمین خانه محمدرضا لطفی پرداختند. مجموعه آلبومهای چاووش از بهیادماندنیترین موسیقیهای سیاسی تاریخ ایران بهحساب میاد، اوج این ترانهها را میشه در آلبوم چاووش ۲ دید. ترانه شب نورد در آواز دشتی ساخته محمدرضا لطفی و صدای محمدرضا شجریان و شعری از اصلان اصلانیان که همبندی و دوست سعید سلطانپور بود و این شعر را به یاد امیر پرویز پویان از کشتهشدگان سازمان چریکهای فدایی در شب چهارم شبهای گوته برای حضار خوانده بود که در قسمت نهم مترونوم هم به آن اشاره کردیم. دکلمه اول ترانه را مهدی فتحی بازیگر تیاتر خواند که بعدها بازیهای درخشانی از خود در فیلمهایی مثل کشتی آنجلیکا و سریال امام علی به یادگار گذاشت. ترانه مشهور دیگر این آلبوم سرود آزادی بود در دستگاه ماهور و آهنگسازی محمدرضا لطفی با شعری از فرخی یزدی شاعر لب دوخته، شاعری که در وقایع مشروطه حاکم یزد به جرم آزادیخواهی و مشروطهطلبی دستور داد دهانش را دوختند و بعدها در سال ۱۳۱۸ در دوران رضاشاه توسط پزشک احمدی در زندان قصر به قتل رسید. به نام آزادی را خواننده جوانی اجرا کرد که بهتازگی فعالیتهای هنری خود را شروع کرده بود، شهرام ناظری در همان ایام و با شروع شدن روزهای انقلاب بار دیگر تصنیف از خون جوانان بر سر زبانها افتاد و مصراع «از خون جوانان وطن لاله دمیده» به شعارها، دیوارنوشتهها، نقاشیها و سخنرانیها راه پیدا کرد تا حدی که بعضی فکر میکردند این تصنیف معاصر است و جدیداً سروده شده.
پس از بهمن ۵۷ نیز این تصنیف بهکرات از رادیو و تلویزیون ایران هم پخش شد و یادآوری شد. به قسمتی از دیالوگهای جمشید مشایخی در فیلم کمالالملک ساخته علی حاتمی در سال ۱۳۶۲ گوش کنید.
چند ماه بعد از پیروزی انقلاب در تیرماه ۱۳۵۸ و در هفتادمین سال فتح تهران به دست مجاهدین مشروطه در کنسرتی در تالار رودکی یکبار دیگر این تصنیف با تنظیمی کمی متفاوت از فرامرز پایور و صدای محمدرضا شجریان توسط گروه پایور بار دیگر اجرا شد. در این اجرا که آخرین اجرای گروه پایور محسوب میشود فرامرز پایور سرپرست گروه و نوازنده سنتور، هوشنگ ظریف نوازنده تار، رحمتالله بدیعی نوازنده کمانچه بود و حسن ناهید نی، محمد اسماعیلی تنبک، پروین صالحی و پروین شکالور قیچک، محمد دلنوازی رباب و حسن منوچهری عود مینواختند. این اجرا بعدها بهعنوان قطعه هفتم در آلبوم راز دل استاد شجریان قرار گرفت.
در سال ۱۳۸۸ سریالی به نام در چشم باد با کارگردانی مسعود جعفری جوزانی و آهنگسازی حسین علیزاده پخش شد که محمدرضا هدایتی بازیگر فیلم این تصنیف را در قسمت سیزدهم آن اجرا میکند
همچنین در سال ۱۳۹۱ علیرضا قربانی در یکی از قسمتهای سریال آخرین روزهای زمستان این تصنیف را با تنظیم ارکسترال از حبیب خزاییفرد و با همراهی گروه کرارکستر سنفونیک تهران بازخوانی کرده.
این تصنیف را طی این سالها بسیاری خواندهاند، غیر از آنهایی که نام بردیم خوانندگانی مثل پریسا، سیما بینا، سالار عقیلی، محسن کرامتی، امیرحسین طایی، حسین رنگچی، گیسو شاکری، پرویز پرستویی و یا اجرای اخیر خواننده جوانی به نام پرستو احمدی که در فضای مجازی همهگیر شد.
به گزیدهای از همه اینها گوش کنید.
این بود چهاردهمین قسمت پادکست مترونوم.
برای تهیه این قسمت از دیوان اشعار عارف قزوینی، کتاب از صبا تا نیما ج دوم، مقاله عبدالله دوامی، حافظه تاریخی موسیقی ایرانی از بهروز مبصری از وبسایت گفتگوی هارمونیک و ویکیپدیای فارسی استفاده شده، یک تشکری هم باید کنم از آقای عابد راهوار برای کمک به جمعآوری مطالب این قسمت.
مطابق معمول پوستر این قسمت کاری است از حمید پارساییان و موسیقی مترونوم هم کار رضا روحانی که زحمت لول و تنظیم صدا را هم کشیده.
تصنیف اصلی از خون جوانان وطن شش بند دارد که معمولاً همان دو بند اول آن خوانده میشود. عارف در بندهای بعدی بهطور مستقیم و تندی به دولتمردان و سیاستمداران میتازد:
«خوابند وکیلان و خرابند وزیران،/ بردند بسرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران،/ یارب بستان داد فقیران ز امیران
از دست عدو ناله من از سردرد است،/ اندیشه هرآنکس کند از مرگ نه مرد است.
جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است،/ مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است.»
تصنیف از خون جوان وطن بیشک یکی از اولین تصنیفهای سیاسی در ایران بود، یکی از اولین فریادهای آزادیخواهی و عدالتطلبی هنرمند مردمی که بعد از صد و ده سال مبارزه و تلاش برای دموکراسی در ایران هنوز هم استفاده دارد.
یادگار خون همه شهیدانی که طی این سالها خون و جانشان را در کف دست گرفتند و برای آزادی، برابری و عدالت و برای حفظ کشورشان فدا کردند و میکنند. خونهایی که مثل خون سیاوش بر خاک تشنه این سرزمین ریخته میشود، تکثیر میشه و صدها گیاه سبز از جای آن دوباره میروید.
این قسمت را تقدیم میکنم به یاد و خاطره همه این ژوئنهای پاک و کشتهشدگان ایرانزمین،
از تیرماه ۱۲۸۸ تا آبان ۱۳۹۸.
به امید فرداهای بهتر. روزگارتان خوش
مثل همیشه عالی. ولی به نظرم یا بهترین یا یکی از بهترین اپیزودها بود. دستتون درد نکنه.
تشکر از شما دوست عزیز
شما خیلی نژاد پرستانه این قطعه رو توضیح می دهید شما اسمی از ستارخان نمی برید در حالی مشرطه بدون ستارخان و تبریز هویت ندارد و عارف با شهادت ستارخان این این قطعه رو ساخته و شما بی شرمانه حاضر نیستی اسم ستارخان را به زبان بیارید شرم بر تو باد
بسیار بسیار عالی
همیشه پایدار باشید