هشتمین قسمت پادکست مترونوم به ترانه آذربایجانی آیریلیق می پردازد.ترانه ای که علی سلیمی آن را درسال ۱۳۳۷ و براساس شعری از رجب ابراهیمی ساخت و تاکنون بیش از یکصدو پنجاه خواننده مختلف از کشورهای گوناگون آن را خوانده اند. از رشیدبهبودوف و گوگوش و داریوش و منصورگرفته تا باریش مانجو وامیل ساین و فلورا کریموا و سالارعقیلی
- آیریلیق Metronom ۴۴:۴۰
متن اپیزود هشتم مترونوم، آیریلیق
تاریخ ترانه و موسیقی ایران بیشتر زبان فارسی که زبان رسمی کشور است را پوشش می دهد. درحالی که زبانهای گوناگون و قومیتهای زیاد درکشور پهناوری مثل ایران وجود دارند که هرکدام فرهنگ و موسیقی مربوط خود را دارند.یکی ازاین زبانها وفرهنگ ها ، فرهنگ آذربایجانی است که قسمت بزرگی از شمال غربی ایران را در برمی گیرد.
داستان این قسمت به حدود سال ۱۹۳۸ میلادی بر میگردد .یک سال قبل ازشروع جنگ جهانی دوم و زمانی که سیاست پرده آهنین و دیکتاتوری استالین به شدت درسراسر اتحاد جماهیر شوروی اعمال می شد.بنا بردستورالعمل جدید،تنها کسانی اجازه ماندن در خاک شوروی را داشتند که شهروند این کشور باشند.البته برای تعریف این قصه چند سال قبلتر باید برویم .
بعد از عهدنامه ترکمانچای وگلستان و جدا شدن قسمت شمالی آذربایجان از ایران مراودات و روابط بین دو قسمت قطع نشد. علاوه بر پیوندهای قومی و خانوادگی ،تجارت بین شمال و جنوب ارس ادامه داشت. بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ آذربایجان به مدت کوتاهی اعلام استقلال و جمهوریت کرد . این استقلال دیری نپایید ودر سال ۱۹۲۰ آذربایجان نیزبه یکی از جمهوری های اتحادشوروی بدل شد. وجود نفت و کارخانجات صنعتی و نزدیکی به اروپا، جمهوری آذربایجان و مرکزش باکو را به شهری صنعتی بدل کرده بود و از اینرو افراد زیادی بعنوان نیروی کار از مناطق اطراف به باکو میآمدند.
یکی از این افراد ظهراب سلیمی بود که ازاهالی منطقه مهماندوست در اطراف اردبیل بود. ظهراب در ۱۴ سالگی و به دنبال کار به باکو مهاجرت کرد و دریک آسیاب در منطقه قوبا در حوالی باکو شروع به کار کرد. ظهراب چند وقت بعد با دختری از اهالی باکو ازدواج کرد و در سال ۱۳۰۱ خورشیدی پسر اوعلی به دنیا آمد.علی از کودکی اشتیاق و شوق فراوانی به موسیقی نشان می داد ولی بخاطر مذهبی بودن والدین اواین علاقه نادیده گرفته می شد تا سرانجام خاله او که متوجه این عشق بی اندازه او به موسیقی می شود نخستین تار او را برایش می خرد وبا عتاب به پدرمادر علی گفت: نمی بینید این بچه عاشق موسیقیاست ؟ چرا نمیگذارید یاد بگیرد؟ پدرعلی یلاخره راضی شد و نخستین معلم موسیقی را برای او گرفت .بعد مدتی با مشاهده شوق زیاد و تشنگی علی برای یادگیری معلم به ظهراب میگوید که دیگر چیزی برای یاد دادن به او ندارد . باکو درآن روزگار مدارس موسیقی و کنسرواتورهای پیشرفته ای داشت و علی سلیمی یازده ساله آموختن تار را درمدرسه احمد باکیخانف تارنواز بنام آذربایجان ادامه داد و بسرعت پیشرفت کرد و در کنسرتهای بسیاری شرکت کرد.
در یکی از شبهای سال ۱۳۱۷ خورشیدی وقتی علی شانزده ساله از یکی از کنسرتهایش به منزل برگشت متوجه شد مادرش خواهر اورا بغل کرده و گریه میکند . نیروهای دولتی پدر او را دستگیر کرده ودر زندان انداخته بودند. به موجب دستور جدید استالین ،تنها کسانی میتوانستد در خاک شوروی بمانند و زندگی کنند که تابعیت آن را بپذیرند و شهروند شوروی بشوند در غیراینصورت از کشور اخراج می شدند. ماموران نامه های خواهر ظهراب به او را یافته بودند و متوجه ارتباط او با ایران شده بودند. از طرفی پدرعلی به دلیل مهر و علاقه به ایران این شرط تابعیت شوروی رو قبول نکرده بود و برای همین زندانی شده بود تا همراه بقیه از خاک شوروی اخراج گردد. مادر علی بعد مدتها جستجو سرانجام اورا به همراه عده زیادی از ایرانی ها که در یک انبار بزرگ سیب زمینی زندانی بودند در حالی که بشدت مریض بود پیدا میکند. شرایط زندان بسیار بد بوده و ایرانی های زیادی بعلت بیماری مرده بودند. ظهراب از مادرعلی خواهش میکند که همراه او به ایران بیاید. به موجب قوانین جدید شوروی حضانت فرزندان با مادر بوده و این به معنی جدایی پدرعلی از همسر و فرزندانش میشد. مادرعلی به ناچار به کنسولگری ایران میرودو اعلام میکنه که اصالت ایرانی دارد و درخواست گذرنامه ایرانی میکند. گویا این اقدام در آن زمان خیلی هم خطرناک بوده و در صورت لو رفتن این دروغ حتی مجازات اعدام در پی داشته .
ولی کارمندان کنسولگری حرفهای او را باور میکنند و مدارک لازم رو به او میدهندو از او میخواهند ظرف ۱۵ روز از شوروی خارج و به ایران برگردد. و بدین ترتیب اخراج خانواده علی به همراه هزاران ایرانی دیگر ازخاک شوروی آغاز میشود .علی سلیمی در خاطراتش میگوید:تنها چیزی از وسایل و مایملک ما که اجازه بردنش را دادند تار من بود که تنها مونس و همراه من در این سفر سخت وطاقت فرسا بود. علی در هرفرصت و توقفی برای همراهان تار مینواخت و آنها حتی به او پول می دادند که برای آنها تار بزند و از سختی سفر کم کند.
خانواده علی بلاخره به اردبیل می رسند در حالی که خیلی فقیر و بی چیز بودند. علی سلیمی در خاطراتش از محله خاکیشان دراردبیل میگوید و از بچه محلههای سالم و سرحالی که لپهای سرخ پررنگی داشتند. بطوریکه یکبارعلی از مادرش میپرسد که آیا این بچه ها گونه هایشان را رنگ میکنند و مادر باخنده توضیح می دهد که آب وهوای کوهستانی اردبیل باعث این لپهای قرمز در مقایسه با بچه های رنگ پریده باکو میشود. چندسال بعد با حمله متفقین به خاک ایران در سال ۱۳۲۰ خانواده علی به تهران مهاجرت می کنند. در تهرانی که به موسیقی دانان به دیده تحقیرنگاه میشد و اسم موسیقی با فساد و موادمخدر و سایر خلافکاریها درهم آمیخته شده بود.
چند سالی میگذرد تا سال ۱۳۳۲ و در زمان نخست وزیری دکتر مصدق ،رادیو تهران تصمیم به ایجاد یک ارکسترآذربایجانی میگیرد.آقای یوسف نژاد رییس دفتر دکتر مصدق روزی به طور اتفاقی تارنوازی علی سلیمی را میشنود و از اومیپرسد چرا دررادیو نمی نوازد و وقتی علی میگوید که کسی را آنجا نمی شناسد، علی را به مسثولین رادیو معرفی میکند. علی به رادیو میرود و قرارشد بعد از آن هرروز به مدت ۱۵ دقیقه قبل از اذان و مناجات ظهر در رادیو برنامه اجرا کند که البته در آن زمان پولی بابت این کار نمیگرفت.
آن سالها اوج دوران جنگ سرد بود ودولت ایران به کمک آمریکا درصدد مقابله با تبلیغ کمونیسم وسایر تبلیغات فرهنگی شوروی برآمد وتحت تاثیر قرار دادن آذری های شمال ارس هم از جمله این تبلیغات بود. مدتی بعد مجلس ایران بودجه ای را برای ایجاد ارکستر آذربایجانی رادیوایران تصویب میکند و علی سلیمی بعد از گذراندن مصاحبه کاری و آزمون ورودی که توسط جواد معروفی، ابوالحسن صبا، مشیرهمایون شهردار وروح الله خالقی برگزار شد به رهبری ارکستر آذربایجانی رادیو ایران رسید. علی سلیمی برای تشکیل این ارکستر از افرادی مثل مصطفی پایان خواننده مشهورآذری واسماعیل چشم آذر نوازنده آکوردیون و پدر ناصر و منوچهرچشم آذر استفاده میکند.
در اینجا این داستان را فعلا متوقف میکنیم و به اصطلاح یک پرانتز باز میکنیم و داستان دیگری ای تعریف میکنیم.
درحین همین سالها و در سال ۱۳۲۴ جوان دیگری از اردبیل به نام رجب ابراهیمی از اردبیل به تهران مهاجرت میکند . رجب در سال ۱۳۱۴ در روستای کورعباسلو اردبیل به دنیا آمده بود و ده سال بیشتر نداشت که به تهران مهاجرت کرد . این جدایی از زادگاه و زبان مادری اثر زیادی در او گذاشت. و باعث شد رجب جوان غرق در دنیای ادبیات و شعر بشود
او در مصاحبه این جدایی رو به جدایی بره شیرخواره از مادرش تشبیه میکند
رجب ابراهیمی در همان سالها در یک کفاشی در تهران مشغول کار شد و دلتنگیهایش را در دفتر شعرش یاداشت میکند. او برای شعرش از تخلص فرهاد استفاده میکند.
در مهرماه ۱۳۳۵ رجب ابراهیمی دچار عشق جانسوزی میشود و این جدایی و فراق از معشوق در شب دهم مهرماه ۱۳۳۵ فرهاد بی خواب را به سرودن شعری به نام آیریلیق یا جدایی وا می دارد.
شعردر ابتدا درچهاربند سروده میشود و مطلعش اینطور شروع شد:
فیکریندن گجه لر یاتا بیلیمریم
بو فکر باشیمدان آتا بلیمیرم
آیریلیق آیریلیق امان آیریلیق
هربیر دردن اولار یامان آیریلیق
از فکرت شبها خوابم نمی برد و این فکر را از سرم بیرون نمیتوانم بکنم
جدایی جدایی امان از جدایی
از هر دردی بدتر است درد جدایی
طبق دست نوشته ای شعر از فرهاد ابراهیمی شعر در تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۳۷ تکمیل میشود . شعر اصلی ۹ بند داره که بیت آخری در همه آنها تکرار میشود.
بیوک اقا صاحب کار رجب یکبار حین شعر نوشتن مچ او را می گیرد و او را مجبور می کند که شعرهایش را برای او بخواند و از اینهمه ذوق و قریحه او شگفت زده می شود. او می دانست که خواهرش پیش خانمی به نام وارتوش خیاطی یاد می گیرد و وارتوش باعلی سلیمی نوازنده و آهنگساز آذربایجانی همکار است ـ در مورد وارتوش کمی بعدتر بیشتر توضیح می دهم ـ بیوک آقا از طریق خواهرش شعرهای فرهاد را به دست علی سلیمی می رساند.مدتی بعد در میانه روز بیوک آقا علی را صدا میزند .رادیو کارگاه کفاشی روشن بود و موسیقی پخش می کرد، سپس گوینده رادیو اعلام می کند که به ترانه جدیدی به نام آیریلیق گوش کنید. شعر از فرهاد و آهنگساز علی سلیمی و با صدای وارتوش.
رجب هاج و واج از بیوک آقا می پرسد که : اوستا این چی میگه ؟ و او با لبخند جواب می دهد . رجب شعرت ترانه شده.
اولین اجرای ترانه آیریلیق را خانم فاطمه قنادی مشهور به وارتوش خواند که یکی دو سال بعد با علی سلیمی ازدواج کرد و تا آخرعمر با او ماند. پدر وارتوش اهل شبستر ومادرش اهل تفلیس بود. او موسیقی را در تفلیس آموخت و ماندولین ساز اصلیش بود.علی سلیمی سه بند اول شعر فرهاد ابراهیمی را تبدیل به ترانه کرده بود و ترانه را در مقام یا بقول آذری ها موغام بیات شیراز ساخت.
شاید برایتان جالب باشه که بیات شیراز همان مقامی است که ما در موسیقی سنتی ایرانی بیات اصفهان صدایش میکنیم . سلیمی در واقع بطور غیرمستقیم به جدایی دو آذربایجان اشاره میکرد و از آن گله می کرد. خود علی سلیمی در این مورد می گوید. درد و غمی که بخاطر جدایی از سرزمین مادری در بین مردم دو سوی ارس دیده میشد مرا ترغیب کرد تا ترانه ای برای این موضوع بنویسم زمانی که نه رژیم پهلوی و نه حکومت شوروی اجازه دیدار اقواممان در آنسوی ارس را به ما نمی دادند.
در چند سال بعد با تغییر بعضی سیاستها در دولت ایران بخش آذربایجانی رادیو ایران تعطیل شد و علی سلیمی به جرم توده ای بودن بیکار شد .
در سال ۱۳۴۲ رشید بهبوداف خواننده مشهور و صاحب نام آذربایجانی برای اجرای چند کنسرت به ایران آمد. احسن دادشوف و چنگیز صادقوف نوازنده پیانو در این سفر بهبودف را همراهی می کردند.
در مهمانی که ایرج گلسرخی رییس مرکز فرهنگی جوانان به افتخار رشید بهبودف و همراهانش ترتیب داد، سلیمی ترانه آیریلیق را در حضوراواجرا میکندو رشید بهبودف بشدت به ترانه علاقمند می شود و نت شعر ترانه را از سلیمی میخواهد. سلیمی با خوشحالی آنها را در اختیار بهبودف می گذارد و از او خواهش می کند اسم او را به عنوان آهنگساز اثر بگوید.
بهبودف ترانه را به باکو برد و با تنظیم جدید ارکستر اجرا و ضبط می کند. او تنها دو بند اول شعر ابراهیمی را اجرا می کند. یک بند کمتر از اجرای وارتوش ولی صدای رسا و زیبای بهبودف بود که ترانه را همه گیر و جاویدان کرد. اجرای رشید بهبودف به نوعی بهترین و معروفترین اجرای این ترانه است . اجرایی که این ترانه را در سطح بین المللی مشهور و مطرح کرد.به گفته سلیمی این ترانه باصدای بهبودف دو ارنژمان و تنظیم متفاوت دارد که من موفق به پیدا کردن اجرای دیگر نشدم.
آیریلیق به یکی از مشهورترین ترانه های آذری درمنطقه بدل شد . چندسال بعد در سال ۱۳۴۵ وقتی رشید بهبودف برای بار دوم به ایران میآید و به شهرهای مختلف می رود ،این ترانه را در همه کنسرتهایش اجرا میکند وترانه کاملا همه گیر میشود.
چند سالی میگذرد،منوچهرچشم آذر فرزندهمکارقدیمی علی سلیمی که به نوعی شاگرد اوهم بود به نزدش میآید و ازاو میخواهد که اجازه بدهد آیریلیق را باصدای امیل سایین خواننده ترک اجرا کند . سلیمی به شرطی که چشم آذر به ملودی و تنظیم ترانه دست نزند قبول میکند که گویا منوچهرچشم آذر این شرط را رعایت نمیکند. ترانه در ابتدا با صدای امیل سایین وکمی بعد در سال ۱۳۵۵ باهمان آرنژمان و سازبندی با صدای گوگوش بیرون میآید.
اجرای گوگوش شهرت آهنگ را چندبرابرمیکند بطوریکه حتی دربین غیرترک زبانان هم محبوبیت پیدا میکند. درهمان ایام خواننده مشهورپاپ دیگری هم ترانه رو اجرا میکنه و شهرت ترانه بازهم بیشتر میشود، داریوش اقبالی.
ترانه مشهور دیگر علی سلیمی اثل سوغاتی یا به اسم معروفترش سیزه سالام گتیرمیشم ( برایتان سلام آوردهام) با شعری از محمود دستخوش بود که به نوعی دومین ترانه مشهور او محسوب میشود ، ترانه با برشمردن خصایص آذربایجان از قول آذربایجانی ها به شنوندگان درود می فرستد. این ترانه هم توسط بسیاری اجرا شده ازهوشنگ آذراوغلی بگیر تا ابراهیم تاتلیسس و گروه آکاپلا.
بعد از انقلاب علی سلیمی رهبر ارکستررادیو تلویزیون مرکز تبریز شد و با شروع جنگ ترانه ها و مارشهای زیادی در این مرکز ساخت که بسیاری با صدای خوانندگانی چون رشید وطندوست و اسفندیار قره باغی ضبط و پخش شد. سلیمی در طی این سالها در آموزشگاه خصوصی خود در تبریز موسیقی دانان بسیاری را تربیت کرد.او در سال ۱۳۶۷ از طرف وزارت ارشاد دکترای افتخاری گرفت
علی سلیمی در۲ اردیبهشت ۱۳۷۶ در تبریز در گذشت ودر مقبره الشعرا به خاک سپرده شد.
گفته میشود آیریلیق توسط بیش از ۱۵۰ خواننده در دنیا اجرا شده .به غیراز خوانندگانی که به آنها اشاره کردم،افراد دیگری مثل باریش مانجو، فلورا کریم اوا ، مسلم گورسوز ،منصور ممقانی ، پری زنگنه و حتی سلیم موذن زاده و کلی خواننده دیگر آن را اجرا کردند .
علی سلیمی سالها در رادیو تهران کار میکرده وهمچنین بیش از دودهه رهبر ارکستر دررادیو تلویزیون تبریز بود با وجود این متاسفانه هیچ مصاحبه صوتی و تصویری از او وجود ندارد و یا اگر دارد من بی خبرم. تاریخ شفاهی ما از این نظر خیلی فقیراست و متاسفانه آن مقدارکم مدارک هم براثر بی توجهی و بی مبالاتی از بین میرود.
این قسمت رو تقدیم میکنم به یاد وخاطره علی سلیمی وهمچنین فرهاد ابراهیمی که همین سه ماه پیش در ۲۰ بهمن ۱۳۹۷ در گذشت
سپاس بیکران برای تولید این اپیزود بی نهایت دلنشین! حقیقتا علاوه بر آموزش تاریخ به جاودانگی این قطعه زیبا کمک فراوان می کنید. آیریلیق رشید بهبودف یکی از زیباترین و تاثیرگذارترین قطعه هایی است که تا به حال شنیدم.
درست می فرمایید، در همین قسمت هم اشاره ای شد. بنظرم اجرای رشید بهبوداف بهترین اجرای آیرلیق است.