بهمناسبت چهلمین سال شروع جنگ ایران و عراق و حمله به خرمشهر و آزادسازی این شهر به داستان ساخته شدن تصنیف کاروان شهید با آهنگسازی محمدرضا لطفی و صدای شهرام ناظری میپردازیم و داستان آنرا از زبان ایشان میشنویم.
جنگ یکی از هولناکترین و فاجعهبارترین اتفاقاتی است که برای جوامع انسانی رخ میدهد. کشتهشدگان و انسانهایی که از بین میروند، مجروحان، اثرات اجتماعی و اقتصادی، روانی و سیاسی که بر روی انسانها و کشورهای درگیر جنگ میگذارد تا مدتها ادامه پیدا میکند و حتی چندین نسل را در برمیگیرد.
یکی از اموری که همیشه متأثر از بلای جنگ بوده هنراست. جنگها همواره الهامبخش هنرمندان رشتههای مختلف بوده و چه در زمان رخ دادن جنگ که از هنر بهعنوان وسیلهای برای ابراز همدلی و تهییج سربازان و نیروهای نظامی کشورهای درگیر استفاده میشود و یا بعد از اتمام جنگ که هنر قویترین ابزار برای مرثیه خواندن، نشان دادن چهره زشت جنگ و بزرگداشت رفتگان و کشتهشدگان جنگ بوده و هست.
دیمیتری شوستاکوویچ آهنگساز بزرگ روس سمفونی هفتم خود مشهور به سمفونی لنینگراد را در زمان محاصره طولانی شهر سنپترزبورگ به دست ارتش نازی ساخت. موسیقی برای اولین بار در داخل شهر و با معدود نوازندگان گرسنه و فرسوده باقیمانده در محاصره اجرا شد. نتهای سمفونی بهطور مخفیانه از طریق تهران و قاهره به نیویورک و لندن رسید و پس از اجرای در آنجاها به مشهورترین موسیقی دوره جنگ جهانی دوم شناخته شد و بهزودی بدل شد به سمبل مقاومت شوروی در برابر حمله نازیها.
داستان این بار از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ شروع شد، زمانی که ارتش عراق با حمله به خاک ایران جنگ خونین هشتسالهای را شروع کرد. ارتش مجهز عراق از سردرگمی و نابسامانی پس از انقلاب استفاده کرد و به خاک ایران تجاوز کرد. صدام حسین چند روز قبل در ۲۶ شهریور در نطقی در مجلس عراق، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را ملغی اعلام کرد و بعدتر در مقابل دوربینهای تلویزیونی اعلام کرده بوده سهروزه خوزستان را فتح و ظرف یک هفته در میدان آزادی تهران کنفرانس خبری برگزار و فتح ایران رو اعلام میکنه. طبق این برنامه خرمشهر در ظرف ۲۴ ساعت میبایست تصرف بشه. طبق محاسبه ارتش عراق منطق مرزی ایران و عراق یعنی شلمچه تا خرمشهر ۱۵ کیلومتر فاصله داشت و تانکهای عراقی با سرعت متوسط ۳۰ کیلومتر در ساعت ظرف نیم ساعت میتوانستند به خرمشهر برسند و با تصرف آنجا راه دسترسی به سایر مناطق ایران بهراحتی مهیا میشد. اما این نیم ساعت، ۳۴ روز برای ارتش عراق طول کشید و این میسر نشد مگه به همت نیروهای مردمی و داوطلبها، نیروهای ژاندارمری و البته یک گروهان از نیروهای تکاوران دریایی ارتش که با چنگ و دندان و با حداقل امکانات ماشین جنگی عراق را متوقف کردند و البته در این مدت شهدای زیادی جان خود را فدای این کار کردند. یکی از آنها سرگرد شهید جواد محمودی بود.
سروان جواد محمودی، متولد سال ۱۳۲۲ در کرمانشاه بود، او بعدتر بعد از تحصیل در دانشگاه افسری وارد نیروی پلیسراه ژاندارمری ایران شد.
در تابستان ۱۳۵۹ سروان محمودی بهتازگی از اراک به خرمشهر منتقل شده بود و بهعنوان فرمانده پاسگاه پلیسراه خرمشهر شروع به کار کرده بود. با شروع جنگ، لشگر ۳ زرهی عراق برای اشغال خرمشهر و بعدتر آبادان وارد خاک ایران شد. یکی از اهداف اصلی این لشگر مجهز تصرف جاده خرمشهر ـ آبادان بود و پاسگاه پلیسراه یکی از اولین هستههای مقاومتی بود که در جلوی این حمله ایستاد و ارتش عراق را زمینگیر کرد.
بنا به گفته سایت شهدای نیروی انتظامی، سرانجام سروان محمودی در روز دهم مهرماه ۱۳۵۹ در محل خدمتش در پاسگاه پلیسراه خرمشهر به شهادت رسید.
جسد ایشان بعداً برای تشیع به زادگاهش یعنی شهر کرمانشاه منتقل میشه، در جایی که دوستان و بستگانش برای آخرین وداع با او جمع میشوند. یکی از این بستگان و دوستان نزدیک شهید محمودی، خواننده و موسیقیدان ۳۱ سالهای بود که بعدتر در زمره یکی از بزرگترین هنرمندان موسیقی سنتی ایران شناخته شد. استاد شهرام ناظری. بقیه داستان را از زبان ایشان بشنوید.
آقای ناظری میگویند دیدن تشییعجنازه شهید محمودی و حضور مردم ناخودآگاه شعری را در ذهنم آورد که بیت اول تصنیف شد: میگذرد کاروان، روی گل ارغوان، قافلهسالار آن، سرو شهید جوان…
ایده اولیه تصنیف با زندهیاد محمدرضا لطفی در میان گذاشته شد و ایشان شروع به ساخت ملودی بر روی این شعر کردند و همزمان آقای ناظری و محمدرضا لطفی با آقای محمد ذکایی، متخلص به هومن، شاعر تماس میگیرند و موسیقی رو در اختیار او میگذارند و آقای ذکایی بقیه تصنیف رو میسرایند.
آقای هومن ذکایی در مصاحبهای نحوه سرایش این تصنیف و الهام گرفتن شعر رو اینطور تعریف کردهاند: «آقای لطفی دراینباره با من صحبت کردند و نوار آهنگی را در اختیارم قرار دادند. تا روی ملودی آن ترانهای بگویم. بارهای بار آن نوار را گوش دادم و با خود زمزمه کردم تا بهقولمعروف شعر خودش بیایید.
روزی از روزها که از میدان ۷ تیر میگذشتم، جماعت بسیاری دیدم که شهیدان وطن را که در جنگ کشته شده بودند تشییع میکردند. احساس عجیبی دست داد و شعر همانجا در خاطرم گذشت، آن را روی تکه کاغذی نوشتم که شد سرآغاز ترانه کاروان شهید و چند روز طول کشید تا شعر را تمام کردم. شعر کاروان شهید در ستایش و بزرگداشت شهیدان و جانبازان وطن سروده شد. پس از مرور و اصطلاحات نهایی آقای لطفی این شعر و آهنگ را خودشان برای تصویب به اداره رادیو بردند که تصویب هم شد. پسازآن هم نوارش به بازار آمد.»
کار بعدتر اجرا شد و بهعنوان آلبوم «چاووش هشت» ضبط و ارائه شد. روی الف این نوار که در گوشه شوشتری دستگاه همایون اجراشده شامل مثنوی بانگ نی با شعری از هوشنگ ابتهاج، آهنگسازی محمدرضا لطفی و صدای شهرام ناظری است. تصنیف کاروان شهید هم در همین قسمت آلبوم است. برای اطلاعات بیشتر در مورد ویژگیهای موسیقیایی این تصنیف قسمت دهم پادکست کُرُن ساخته بردیا دوستی رو توصیه میکنم که بهطور کاملی خصوصیات این تصنیف رو شرح داده.
درروی «ب» از همین آلبوم یکی از آخرین کارهای منتشر شد با صدای زنان در ایران ضبط شد. آواز و موسیقی در دستگاه افشاری با غزل سعدی و تصنیف عارف قزوینی که با صدای سیما بینا، تار محمدرضا لطفی و نی عبدالنقی افشارنیا اجرا شده. خواندن زنان بهتازگی ممنوع شده بود و وجود همین اجرا با صدای سیما بینا باعث مشکلات زیادی در پخش آن شد.
تصنیف کاروان شهید با استقبال زیادی از قشرهای گوناگون مردم روبرو شد، هرچند مسئولین ذیربط به خاطر اینکه در شعر به جنبههای مذهبی و دینی اشاره نشده بود دلخوشی از آن نداشتند و حتی برای مدتی پخش آن از رادیوتلویزیون متوقف کردند.
کمی بعد به گروه چاوش پیشنهاد میشه برنامهای برای خانواده شهدا در پارک خرم آن روزگار و پارک ارم کنونی برگزار کنند. گروه چاوش همین برنامه رو اونروز اجرا میکنه. برنامه در میانههای آن با ریختن نیروهای کمیته قطع میشه و افراد گروه مجبور به ترک صحنه میشن. بیژن کامکار خاطره شنیدنی از اون روز دارد
کاروان شهید طی این سالها هیچگاه ضبط و پخش مجدد نشد و همون اجرای کاست چاووش هشت دستبهدست و شنیده میشد. بیست هشت سال بعد از ساخت این تصنیف در ۲۵ آذر ۱۳۸۷ در بیستمین جشنواره موسیقی فجر و بعد از برگشتن محمدرضا لطفی به ایران یکبار دیگر قطعاتی از این آلبوم و تصنیف کاروان شهید با صدای علیرضا شاهمحمدی و همراهی گروه بانوان شیدا به سرپرستی خود محمدرضا لطفی در تالار بزرگ وزارت کشور اجرا و بازخوانی شد. گفته میشود وقتی از محمدرضا لطفی پرسیدند کدام کارت را بیشتر دوست داری گفته بود همه رو دوست دارم اما کاروان شهید چیز دیگری بود.
کاروان شهید همواره یکی از تصنیفهای اصلی و مشهور دوران جنگ هشتساله ایران و عراق محسوب میشود. تصنیفی ماندگار که هنوز هم شنیدنش غم و تأثر ناشی از کشته شدن و شهادت جوانان وطن طی سالهای جنگ را در ذهن ایرانیها بیدار میکند.
خرمشهر بعد از ۳۴ روز دفاع خونین و نفسگیر و کشته شدن بسیاری از مدافعین شهر سرانجام به دست ارتش عراق افتاد. آخرین نیروهای مدافع شهر در چهارم آبان ۱۳۵۹ شهر را ترک کردند و برای ۱۹ ماه شهر در دست ارتش عراق باقی ماند. ناخدا صمدی فرمانده گردان یکم تکاوران نیروی دریایی مدافع خرمشهر در مورد این مقاومت اینطور میگوید.
روز سوم خرداد ۱۳۶۱ از صبح زود صدای مارش حمله از رادیو ایران شنیده میشد. مارشی که همه اون را با نام مارش حمله میشناختند.
در اینجا باید پرانتزی باز کنم و در مورد یکی از مشهورترین آثار موسیقیایی دوره جنگ صحبت کنم. قطعهای که عامه مردم آن رو با اسم مارش حمله میشناسد و بسیاری از حتی برخی آهنگسازان معروف گمان میکردند یک اثر غیرایرانی است. درواقع این مارش با نام اصلی مارش شهریار از ساختههای علیاکبر دلبری در دهه ۴۰ خورشیدی بود. بعد از انقلاب این مارش به نام مارش ۲۱ حمزه و بعدتر بهعنوان حمله شناخته شد. مارشی که سازندهاش از این که ساخته او نوید آزادی خرمشهر را به گوش ایرانیها رسانده بسیار مفتخر است. (صدای علیاکبر دلبری از مستند «بزم رزم»).
در ساعت ۳ بعدازظهر روز سوم خرداد محمود کریمی گوینده رادیو با صدایی هیجانزده، خبر آزادی شهر را اعلام کرد و سراسر ایران غرق در شادی شد مردم به خیابانها ریختند و شروع به شادی و پخش شیرینی و شربت در خیابانها کردند. محمدرضا لطفی که آن روزها در کانون چاوش به تدریس موسیقی اشتغال داشت با صدای فریادها و بوق ماشینها به خیابان میآید.
دیدن این شادی ملی او را به ساختن تصنیف دیگر وامیدارد. تصنیف ظفر در چهارگاه با صدای شهرام ناظری.
این بود بیستویکمین قسمت مترونوم که در مهرماه ۱۳۹۹ ضبط شده. قبل از هر چیز باید تشکر ویژهای کنم از استاد شهرام ناظری که لطف کردند و با بزرگواری دعوت به مصاحبه را قبول کردند و باحوصله به سؤالات جواب دادند. همچنین از دوستان عزیزم آقای سیاوش بهبهانی و خانم مریم تفرشی که این مصاحبه در خانه آنها انجام گرفته، برای فراهم کردن شرایط این مصاحبه خیلی ممنونم و بدون شک بی کمکهای آنها این مصاحبه انجام نمیشد.
برای تهیه این قسمت از مستندهای بزم رزم ساخته وحید حسینی، فیلم مستند لطفی، چهارفصل ساخته علیرضا میراسدالله، فیلم مستند دفاع خرمشهر ساخته مهدی شامحمدی، مقاله کاروان شهید از خبرگزاری شبستان منتشره در ۴ مهر ۹۷، ویکیپدیا فارسی و سایر منابع آنلاین استفاده شده. قطعات استفاده شده در این قسمت بهغیراز قطعات نامبرده از این قطعات استفاده شده: مارش ظفر ساخته همایون رحیمیان، مارش شهریار ساخته علیاکبر دلبری و تصنیف گروه جانبازان ساخته محمدرضا لطفی
نوشتن سطرهای آخر این قسمت همزمان شد با خبر درگذشت اسطوره بزرگ موسیقی ایران استاد محمدرضا شجریان، صدایی که در حافظه جمعی چند نسل ایرانیها و فارسیزبانها باقی ماند و باقی میماند. در قسمت مرغ سحر آرزوی سلامتی این وجود نازنین را کرده بودیم ولی صد افسوس که خدا و فلک و طبیعت این آرزو را برآورده نکردند.
این قسمت را با یاد این استاد محمدرضا شجریان تقدیم میکنم به تمام جانهای پاکی که در هشت سال جنگ جانشان را در این راه فدا کردند. برای همان افرادی که محمدرضا شجریان روزگاری به یاد جانفشانیهای آنها خواند:
بشنوید ای گروه جانبازان،
سرنوشت وطن به دست شماست،
هرکه را در رگ است خون شرف
دست در دست و پایبست شماست
روز و روزگار خوش ایام به کام…
مهرماه ۱۳۹۹
نظر دهید